جدول جو
جدول جو

معنی مرگه تو - جستجوی لغت در جدول جو

مرگه تو
نوعی نفرین است به معنی: به تبی دچار شوی که مرگ در پی داشته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربه تو
تصویر سربه تو
کسی که در فکر فرورفته، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرده شو
تصویر مرده شو
مرده شور، آنکه مردگان را غسل می دهد، غسال
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد در 68هزارگزی جنوب غربی الیگودرز و 18هزارگزی جنوب شرقی راه ازنا به درود، در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 546 تن سکنه است. آبش از چشمه و قنات، و محصولش غلات و لبنیات، و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ سَ)
دهی است از دهستان برا دوست بخش صومای شهرستان ارومیّه، واقع در 13 هزار و پانصدگزی جنوب غربی هشتیان و 4هزارگزی شمال راه ارابه رو سرو به نازلو. آب آن از دره برده زی و محصول آن غلات و توتون و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ جَ گُ ذَ)
مرده شوی. مرده شوینده. غسال که تن مردگان را بشوید و غسل دهد.
- مرده شوبرده، مرده شوی شسته، نفرینی است. (آنندراج). زشت. ناپسند. منفور:
بر سر فوطه پریشان نه ز بی پروائیست
مرده شو برده پریشان زغم خاتون است.
جلالا (آنندراج).
- امثال:
چه عزائی که مرده شو هم گریه می کند.
ماما آورده را مرده شو می برد.
مرده شو ضامن بهشت و دوزخ کسی نیست
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 30هزارگزی جنوب باختری صیدان مرکز دهستان، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است ساکنین آن از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرده شو
تصویر مرده شو
کسی که شغلش شستشو و غسل دادن مردگان است
فرهنگ لغت هوشیار
غسال، مرده شور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جستجو و کنکاش، برای یافتن چیزی به این طرف و آن طرف رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه ای در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین به افراد پر حرف
فرهنگ گویش مازندرانی
نام تپه ای در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب مرگ آور، نوعی نفرین است
فرهنگ گویش مازندرانی